تنها
زمان مي گذرد و در انتهاي راه مي فهمي چقدر حرف نگفته در دل باقي مانده حرفهايي كه مي توانست راهي به سوي عشق باشد حرفهاي ناتمامي كه در كوچه هاي بن بست زندگي اسيرند ناگهان لحظه غربت مي رسد و تو در مي يابي كه چقدر زود دير شده حرف هاي ما هنوز ناتمام تا نگاه مي كني وقت رفتن است باز هم همان حكايت هميشگي ! پيش از آنكه با خبر شوي لحظه عزيمت تو ناگريز مي شود آي ... آي ... دريغ و حسرت هميشگي ! ناگهان چقدر زود دير مي شود ؟!!؟
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |